۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

شصت وهفت

  • اعدام ها در جمهوری اسلامی از پشت بام مدرسه رفاه در روز روشن ودرست در روزهای اول انقلاب شروع شد این یعنی اینکه همه انقلابیون نقشی اساسی در آن داشتند واعتقاد به چنین شیوه ی برخورد با مخالفان.تا اینجا وکمی جلوتر تقریبن همه هم دست وتا حدودی راضی از تسویه حساب سراسری .شایدتنها در این بین بازرگان در راس دولت موقت وتنی چند از وزیرانش مخالف اعدام های دسته جمعی  بودند وزیاد با انقلابیون دیگر همرای نشدند.ماجرای اعدام یا قتل هویدا نمونه خوبی بر این ادعاست.انقلاب در دیگر کشورها   کم وبیش  چنین رویه ای را با شدت گاه بیشتری نیز از سر گذرانده است .به این دلیل وشباهتهای بیشتر در پار ه ا ی موارد شاید بتوان گفت انقلاب به معنای کلاسیک کلمه ناگزیر است سیر تدریجی خود را طی کرده و پس از مدتی کش وقوس و مقد س گشتن ومتوهم شدن رهبران نسل اول کم کم از رونق بیفتد و شروع به پوسیدن کند .
  •   دسته بندیهای مشخص قبل انقلاب در زندان وبیرون از آن واضحتر از آنست که کسی در پی انکارش باشد . نقش مبارزین وفعالین سیاسی با گرایشهای متفاوت در سرنگونی سلطنت را هم همه حتا تا امروز کم یازیاد پذیرفته اند.اگر چه همه اعتقاد شان بر اینست که دیگران منحرف گشته اند وآن چه می خواستند نشد این داعیه گاه از تریبونهای حکومتی و از طرف مسولین اول مملکت هم به گوش میرسد که  بیشتر به تعارف شبیه است یا در نهایت گله از دیگر دست اندر کاران .این دسته بندیها تا امروز همچنان وجود دارندوبه حیات خود ادامه میدهند.عده ای در در راس حکومت ازدست آوردها وانقلاب دفاع می کنندوعده ای دیگر در داخل به منتقدین جدی وضع موجود بدل گشته اندبعضی را قبول دارند وبعض دیگر را رد می کننو خاهان تغییرند. بر طبل جدایی می کوبند اماآرام در پی کسب قدرتند ولی نه چندان عجول وبی محابا گروهی را مردم قبول دارند وگروهی دیگر مردم را در دست دارند.مردم اما چند دسته اند عده ای سی سالست با اینان مخالفند که اگر چه زیاد نیستند اما کم هم نبودند دیگرمردمی هستند با سابقه کمتر ومخالفتی آرامتر بیست سالی از مخالفتشان می گذرد وشاید بیشتر نه توان انقلاب داشتند ونه اصلاح "با معارضین قبل هم آبشان به یک جوی نمیرفت تا رویهمرفته دست به کاری زنند که غصه سرآید. بیشتر شان عزا دارند و از دست داده ای دارند وعده ای هم به نوعی در گیر وداری این چنین.کم کم اما بر سیل مخالفین افزوده شد تا امروز که میبینیم تقریبن همه دم از مخالفت میزنندواعلان انزجار می کنند به گناها ن کرده وناکرده اعتراف می کنندبیانیه عذر خواهی منتشر میشود وهر کس به نوعی گذشته خودش را زیر سوال میبرد تا شستشویی کرده باشد واز نیش وکنایه برهند. سروش وگنجی وساز گاراومهاجرانی واین اواخر تاج زاده ودیگران ریز ودرشت  هر کدام در نوبتهای متفاوت گذشته را تا حدودی نقد کردند واظهار ندامت از ما وقع .از اشتباه در انقلاب فرهنگی گفتند تا اعدامهای 67 وسکوت ورضایت" به نقد حاکمیت نشستند وبه نوعی تاوان دادند وتا حدی راحت شدند.
  • گروههای دیگر که از ابتدا کنار گذاشته شدند خود نیز بر چند دسته اند .دسته ای به داده رضا دادند وگره به ابرو آوردند وبه گوشه ای خزیدندوهنوز نیز صدای خاصی ندارند . گاه گاهی به محفلی دلخوشند وشاید انگیزه ای برایشان نمانده است .ملی گرایان شاید دوباره دارند جان می گیرند وبه کمک جنبش سبز آنها هم شاید خودی نشان دهند وبه صحنه بیایند.ملی مذهبی ها ونهضت ازادی ها هم مثل سابق در تاریکیند واین روزها بیشتر در سایه.جان تازه ای گرفته اند وبه همراهی جنبش سبز آمده اند واصولن آنان همراهان خوبی هستند برای هر مخالف حکومتی که آرام و محتاط حرکت کند .همراهان همیشگی نهاد های مدنی و سیاست مداران کهنه کاری که جدی گرفته نمی شوندچه از طرف حاکمین چه مردم .البته این روزها شاید اوضاع کمی فرق کند . تا خودشان چه بخاهند.چپ گرایان با طیف های گوناگون داخل وخارج هم که یواش یواش از صحنه کنار زده شدند وداشتند فراموش میشدندهم با شور و شوق فراوان وانقلابیشان به صحنه آمده اند خواهان دگرگونی کاملند وبدون تعارف گاه همه رابایک ادبیات می کوبند وگاه به عد ه ای تخفیف میدهند.تمامی گروههای مخالف داخل وخارج تند رو ومحافظه کار از هر جناح سیاسی  با هر گرایش و ادبیاتی حق خود می بینند که به جنبش مردمی بپیوندندو آنرا همراهی کنند به نقدش بنشینندو از آن بترسند در عین حال که به آن دلخوش باشند.این حق را هیچکس و در هیچ فضای سیاسی واجتماعی  نمی تواند از آنها بگیرد. کسی نیز نمی تواند این امتیاز را مال خودش بداند وآنگاه از طرف مردم به آنها تقدیم کند.جنبشی راه افتاده شکل گرقته کشته داده زخمی داده و هزینه های زیادی به مردم وارد کرده که هیچ حزب یا دسته وگروه خاصی نمی تواند داعیه دارش باشد .این جنبش مردمیست واین مهمترین ویژگی آن است.شعار خاصی ندارد و وام دار گروه مشخصی نیست با هیچ کس عهدی نبسته و هیچکس را از خود نرانده هرکس ذره ای به یاریش آمد به دریای مردم پیوسته و هرکس لحظه ای سدش شد سیل خاهدش برد که از این دست فراوان دیده وخاهددید اگر چه نو نهال است ودر ابتدای بالندگی است. به همراهان خود می بالد واز دشمنانش هراسی ندارد.ناگزیر روبه جلو میرودآخر موفق خاهد بود.رهاوردش بی شک رهاییست. 
  • اعدامها که ادامه پیدا کرد کم کم حرف وحدیثها شروع گشت وقول وقرارها یادآوری شد .عوامل سلطنت که کشته ودستگیر شدند همه کف زدند.کردستان که شلوغ شد عده ای پا پس کشیدند وعده ای پا سفت کردند وخلخالی دست به کار شدوتا آخر ماند. بعد که نوبت به خودیها رسید وقطب ز اده به دار سپرده شد وبنی صدر فراری گشت باز دسته ای شاد شدند .بازرگان که در مجلس هم هو میشد با رفیقانش که ازموقتی بودن دولت طرفی نبسته بودند این بارسر به زیر انداختند وشیر فهم شدند.با این همه باز دسته ای شادمان از این همه فتح.اعدامها  ا ما ادامه داشت.منتظری که نایب امام شدعده ای زندان بودند وگروهی از جنگ کشته و زخمی بر می گشتند.شهرها پر بود از صدای شیون وسوت خمپاره وشلیک موشک وباران بمب .موسوی نخست وزیر بود وجنگ هشت سال تمام طول کشید .موسوی اردبیلی رییس دیوان قضابودو چند هزار نفری در زندان .مجاهدین خلق که پس از درگیریهای فراوان درون شهری در تهران ودیگر شهرها ی بزرگ وبمب گذاریهای زیاد وکشته وزخمی کردن سران نظام ودادن تلفات زیاد تقریبن از کشور رفته بودندبا پایان جنگ وبا این برداشت که جمهوری اسلامی قدرت برخورد با آنها را ندارد حملاتی چند وپراکنده را آغاز کردندکه به شکست انجامید وتعدادی زیاد کشته وزخمی روی دست مردم کشور گذاشت.در این بین زندانیان سیاسی که اغلب از مجاهدین خلق وتعدادی نیز از چریکهای اقلیت بودنددر زندانهای سراسر کشور محاکمه وبه اعدام محکوم شدند .حکم آنان در سکوت خبری اجرا شد وهیچ یک از مسولین کشوری از این مو ضوع حرفی به میان نیاورد.منتظری قائم مقامی را ول کر دوبر آشفت ونامه نوشت وشکوه کر دوعزل گشت .موسوی هم که نخست وزیر بود همچنان ماند تا سالی بعد وموسوی اردبیلی هم که امروز مرجع گشته رییس قضابود .
  •  هیچ یک چیزی نگفتند .نه میهمان و/نه میزبان و/نه گلهای داودی/
  • دیگران که تکلیفشان روشن است وهنوز به روال سابق با مردم آنگونه رفتار میکنند که عقید ه شان است ودوست دارند.موسوی در این میان اما راهی دیگر را برگزیده به ظلمی که در حق خودش ومردم شده اعتراض کرده واین طور که پیداست قصد کوتاه آمدن ندارد .فریاد را بر سکوت ترجیح داده وبه میدان آمده وعلمداری هم میکند .میگوید که نباید در برابر ظلم ساکت شد وباید اعتراض کرد واین حق طبیعی هر کسیست.انصافن کار بلد است وصبور نه می هراسد ونه جار وجنجال می کند بیانیه میدهد ودیدار میکند وریشه ای حرف میزند واحساساتی نمیشود.با تجربه است وکار دیده کم وکسری برای رهبری جنبش ندارد ودر این وضعیت از همه بهتر جواب میدهد( اگر خاتمی ورفسنجانی بگذارند)کروبی از جنسی دیگر است
  • اصل مطلب این است که این روزها وبیشتر در فضای مجازی بحثهای دامنه دار وکهنه ای در می گیرد برای سکوت موسوی در مورد اعدامهای دهه شصت وبه خصوص سال شصت وهفت.من هم با این دغدغه به میدان آمد ه ا م که نگاهم را در این مورد بنویسم و تا حدودی نیز سعی کنم که بیغرضانه و دور از داوری به واقعیت نگاه کنم .ناگفته پیداست که با توجه به نگاهی که به مسایل مختلف دارم ازغرض نیز عاری نیستم و چه باک .این که مدام موسوی را به بی اختیاری در دوران مسولیتش متهم کنیم نه کار درستییست ونه پاسخی در خور. از یکسو نا قابلیتی اورا نشان داده ایم واز سویی بی تفاوتیش را دوستداران دو آتشه موسوی بیشتر به دام این گونه جوابها می افتند آنان گویی غافلند که او قرار است نقش تاریخی تری ایفا کند که به مراتب از نقشهای پیشین اهمیت بیشتری دار د.من نمی دانم موسوی چه گونه در این مدت کوتا ه این همه طرفدار دوآتشه پیدا کرده که کسی را از درون جنبش یارای نقد گذشته وحال اونیست طرفدارانی که از قضا قریب به اتفاق به نسلی تعلق دارند که چیزی از فضای دهه شصت به خاطر ندارند ویا از نسلیند که خود موافق آن بر خوردها بودند.موسوی دوست داشته باشیم یا نه در بد ترین شرایط تاریخی این مملکت مسولیت داشته وقابل نقداست .تاکید می کنم نقد ونه حذف.نباید اورا این همه تنزل داد که بی خبر بوده وبی تقصیر وبی خیال .چگونه می شود که خیلیها از این جریان با خبر می شوند که کاره ای نبودند ونخست وزیر مملکت نه !چرا باید سکوت کند به جز پاره ای مصلحتها که خودش هنوز هم بر آنان اصرار دارد ودوستدارانش نه !او میداند که در این مملکت چه بسیار اتفاقات ناگوار که رخ داده ودم بر نیاورده !من فقط می توانم بگویم که شیوه کار موسوی جار وجنجال بازی نیست وخود راخلاص کنم اما آیا دیگران اینرا از من می پذیرند؟!چرا او باید سکوت کند .این سوالیست اساسی و بهتر است که خود پاسخی برایش پیدا کند تاطرفدارانش که او را متهم به بی مسولیتی میکنند .نهایت بی اختیاری می تواند نپذیرفتن مقام باشدو این ابتدای سیاست است.با این توجیه موسوی می شود مقام پرست به هر قیمتی.ما نباید نگران نقد موسوی باشیم او با این حرفها ونقدها نه منفور میشود ونه به کناری رانده میشود چرا که کسی در این موقعیت نیست که بخواهد جای او را بگیرد .حق موسوی ضایع شده ومردم .نه دیگری ومردم .این جنبش اگر چه ریشه ای تر از انتخابات است اما به آن گره خورده وبعد از انتخابات به راه افتاد.اما نقد موسوی باید فرصتی برای اقتدار طلبان به وجود نیاورد تا فرصت طلبانه وارد بازی شوند وبا امکاناتی که در دست دارند مغادله را به کل تغییر دهند.موسوی باید بماند ونقد شود تا رو به جلو حرکت کند وبدانیم که امکان دارد اشتباه کند و اینکه دعوا بر سر تصاحب قدرت نیست .  وباید تاکید کنیم که اصلاح طلبان درونی  که امتحان هم پس داده اند باید با نگاهی کلی به همه چیز ننگرند وتازه واردی خود را حمل بر غیبت دیگران نکنند که :از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/زنهار ازین بیابان وین راه بی نهایت

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

روسیه چه گفت؟

روسیه در گوش امریکا گفت سیستم دفاع موشکی را که به ایران فروخته ایم وپولش را بالا کشیده ایم حالا حالا ها نمی دهیم و فعلن با همین نیروگاه نصف ونیمه بوشهر سر شان را گرم می کنیم تا هم دلسرد نشوند از ما وهم بیشتر بر آنها نظارت داشته باشیم .
روسیه در گوش ایران گفت ما به آمریکا کاری نداریم و خودمان میدانیم چطور با همسایگان قدیممان تا کنیم که بتوانیم همیشه آنها را داشته باشیم و همیشه هم روابطمان عاشقانه باشد.روسیه در شورای امنیت گفت ایران قصد ساخت بمب اتم را دارد وباید تحریم هسته ای شود و پای تحریمها را به راحتی امضا کرد و اسنادش موجود است.روسه با خودش می گوید ما که تازه به دوران رسیده نیستیم سالهاست این کشور را داریم بازی میدهیم و قرنهاست هی می بریم وکم نمیشودو آخر کسی نیست چیزی بگوید وحتمن همه راضیند که کسی صدایش در نیامد وما هم که راضییم به رضای آنها.روسیه دیگه چی گفت ؟اودیگر چیزی نگفت فقط گفت کاش همه مثل ایران بودندآنوقت معلوم میشد کی ابر قدرت دنیاست .روسیه فعلن رفت بخوابد.بیچاره خیلی خسته بود.

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

سوال؟

نمایندگان قرار است از رییس دولت سوال بپرسند وحتمن او هم به منوال گذشته که هرسوالی را با سوال پاسخ میدهد به جواب دادن بر خواهد خواست .اتفاقن احمدی نژادعاشق سوال پرسیدن است (یعنی هم دوست دارد سوال کند وهم از او سوال کنند)برایش هم فرقی نمی کند سوال چه باشد چون قرار است با سوال دیگری بازی را ادامه دهدوتنهاراه گریز از سوالات فراوان را در این میداند.

نمونه های زیادی از اودر گفتگوهای داخلی وخارجی دیده ایم وشنیده ایم.گاهی هم که مدتی  کسی از اوسوالی نمی پرسد خودش دست به کار می شود وبه تلویزیون می آید وخودش را سوال وجواب می کند ولذت می برد از این همه دانایی.حالا هم که قرار است مجلسیان اورا به جواب دادن مجبور کنند حتمن مجلس را به سوال خواهد بست واز سیرک در خواهد رفت.مجلسی که خودش به هزاران سوال ملت پاسخی نداده با این کار هم قصدنشان دادن خود رادارد هم سرگرمی تازه ای برای مردم راه می اندازد که تا چند روزی خوراک رسانه های داخلی وخارجی خواهد بود.چه سوال در سوالی خواهد شد.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

سیاه بازی

  • ظاهرن نه لفاظیهای مشایی را پایانیست و نه جوابها ومتلک گفتنهای خطیبان جمعه و نه دیگرانی که هر از چند گاهی مشایی را مرتد و خارج از دایره اصول گرایی معرفی می کنند.این بازیها وسیاه کاریها ادامه خواهد یافت تا جایی که قابلیت مانور داشته باشد وبتوان با آن بازارگرمی راه انداخت.از یک سو مشایی قصد دارد با این حرفها از دگر اندیشان ومخالفین یارگیری کند وخود را به اصطلاح دمو کرات وملی گرا نشان دهد واز سویی هم رقیبان جناحی خود را به شکلی متوجه حضورش  درصحنه سیاسی بکند.اصولگرایان دیگر هم از ترس مطرح شدن مشایی فوری به او واکنش نشان میدهند و وی رابه ضد ولی فقیه بودن متهم میکنند تا قدرت مانور ش کمتر شده ونتواند در مجامع عمومی وتریبونهای دولتی از این حرفهای دو پهلو زده وزود ازآنها جلو بزند .نظر من اینست که مشایی که به نظر خودش ورییس جمهورش واطرافیانش  آدمی زیرک دانسته میشود از هر دو طرف خواهد خورد .یعنی اینکه هم مردم مخالف وهم اصولگرایان حکومتی روی خوشی به این حرفهای ریا کارانه و تاریخ مصرف گذشته نشان نخواهند دادواو زودتر از آنچه فکرش را بکند از صحنه خارج خواهد شد زمانی که دیگر نه میانجیگری احمدی نژاد به دردش بخورد ونه توان زدن چنبن حرفهایی را داشته باشد. مشایی آنگاه از صحنه حذف میشود که اجازه نداشته باشد از این نطقها بکند .دیگران نیز هرکدام به دلیلی خواهند رفت وبساط این سیاه بازیها برچیده خواهد شد ومردم نفسی به راحتی خواهند کشید.

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

ازسالهای سیاه مینویسم که پیرامونمان پر است از آنها که اگر ننویسم آرام نمی گیرم .مینویسم که پرم از نفرت وغم که اگر ننویسم این گونه به خود دروغ گفته ام .مینویسم که لبریزم از عقده و سرکوفت که اگر ننویسم رهایم نمیکند .مینویسم تا بدانم که چقدر زخم بر تن دارم تنی که زیر فشار بی عدالتی به خود نیامده که خودش باشد ومینویسم که ببینم نوشته ام از غصه هایم که اگر ننویسم شاید بگذرد و ننوشته باشم. مینویسم که پشت سر هم انگار ما مردم بدآورده ایم وبد دیده ایم بدها میبینیم.مینویسم اگر چه نوشتن هم دردی باشد بردیگر دردهاوتبدیل به نق وناله و گلایه شود بر دیگر گلایه ها.مینویسم از تاریخ این دردها وناله هاوبی تاریخیشان .مینویسم از چرک وگنداب وکثافت.مینویسم از اینکه چرا به این روز افتاده ایم وراهی نیست ورهایی نیست؟مینویسم اگرچه نوشته هایم ربطی به این موارد نداشته باشندوشاید خود انها باشند.