۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

ازسالهای سیاه مینویسم که پیرامونمان پر است از آنها که اگر ننویسم آرام نمی گیرم .مینویسم که پرم از نفرت وغم که اگر ننویسم این گونه به خود دروغ گفته ام .مینویسم که لبریزم از عقده و سرکوفت که اگر ننویسم رهایم نمیکند .مینویسم تا بدانم که چقدر زخم بر تن دارم تنی که زیر فشار بی عدالتی به خود نیامده که خودش باشد ومینویسم که ببینم نوشته ام از غصه هایم که اگر ننویسم شاید بگذرد و ننوشته باشم. مینویسم که پشت سر هم انگار ما مردم بدآورده ایم وبد دیده ایم بدها میبینیم.مینویسم اگر چه نوشتن هم دردی باشد بردیگر دردهاوتبدیل به نق وناله و گلایه شود بر دیگر گلایه ها.مینویسم از تاریخ این دردها وناله هاوبی تاریخیشان .مینویسم از چرک وگنداب وکثافت.مینویسم از اینکه چرا به این روز افتاده ایم وراهی نیست ورهایی نیست؟مینویسم اگرچه نوشته هایم ربطی به این موارد نداشته باشندوشاید خود انها باشند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

محمود:
هرچه را دیر نپاید دلبستگی نشاید...
امیدوارم مثل بقیه وبلاگهات نشه و ادامه داشته باشه ...

ناشناس گفت...

سلام
بنويس و بنويس و بنويس
كه همه مان درد داريم و رنج و غعم عقده و هر چه ما را مي برد به ئهمان ويرانگيها
بنويس و بنويس و بنويس...
بنويس كه انگار همه مان پر از همان دردهاي مشتركيم
و من هم چقدر دلم براي نوشته هايت تنگ شده بود...